تحولات منطقه

گاهی حضور برخی از انسان‌های فرهیخته در فعالیت‌های اجتماعی و فرهنگی زمینه‌ساز تحولاتی شگرف می‌شود. پشتکار و اراده آنان در انجام فعالیت‌های بنیادی می‌تواند درس‌آموز کسانی باشد که سال‌های بعد در همان جایگاه تکیه می‌زنند.

همّت رفیع
زمان مطالعه: ۱۵ دقیقه

به گزارش قدس آنلاین،آستان قدس رضوی پس از پیروزی انقلاب اسلامی مسیری متعالی برای خدمت‌رسانی به زائران امام رضا(ع) را شروع کرد. وجود مدیرانی کاردان و فرهیخته نقطه آغاز این تحولات بود.

دکتر علی محمد برادران رفیعی یکی از مدیرانی بود که در سال‌های نخست پیروزی انقلاب با درخواست تولیت وقت آستان قدس رضوی به این آستان مقدس ورود پیدا کرد و با درایتی مثال‌زدنی سرآغاز خدمات بزرگی در عرصه فرهنگی شد.

او ۲۵ فروردین ۱۳۱۶ خورشیدی در یک خانواده مذهبی در شهر مقدس مشهد متولد شد. پدرش محمدباقر شغل بارفروشی داشت.دکتر برادران رفیعی در سفرنامه حج، در مورد پدرش حاج محمدباقر چنین می نویسد: «... از سال های ابتدای جوانی وضع مالی خیلی خوبی داشتم و همیشه مرفه و با آسایش زندگی می کردم و در مقابل دوستانم کمی نداشتم و همه این‌ها از پرتو محبت فراوان پدر به من بود.

او را به حد پدری می پرستم و همیشه به او احترام می گذارم» دوره ابتدایی را در دبستان «بدر» بالاخیابان و دبستان «۱۵ بهمن» کوچه رضوی‌ها واقع در محل سابق بیمارستان امام رضا(ع) تا کلاس ششم گذراند.

دیپلم ادبی را در مدرسه شبانه آقای مستوفی (در محل فعلی فرهنگسرای بهشت) کوچه جنت و به صورت شرکت در امتحانات متفرقه دریافت کرد.
او در سن ۲۱ سالگی با انجمن پیروان قرآن آشناشد و در برنامه های این انجمن شرکت می‌کرد. مرحوم برادران در خاطرات خود در این باره گفته است:« پس از پایان دوره

ابتدایی، به وسیله یکی از دوستان پدرم به نام آقای ابوالحسن سررشته دار، با «انجمن پیروان قرآن» و مرحوم علی اصغر عابدزاده آشنا شدم. ایشان من را که در آن زمان حدود ۲۱ سال داشتم، در یکی از دوره های قرآن«انجمن پیروان قرآن» عضو کرد. از طریق دوره های قرآن کم کم علاقه مند شدم که کمی هم درس عربی بخوانم. عربی را هم خیلی خوب در آنجا فرا گرفتم. از معلمانی که آن زمان در مهدیه به تدریس اشتغال داشتند، می توانم از شهید حسین آستانه پرست، غلامرضا قدسی، حاجی غیوری و آیت الله حاج آقا حسن صالحی نام ببرم.»

او با تشویق اطرافیان موفق به دریافت دیپلم ریاضی نیز شد. با قبولی در کنکور، لیسانس زبان فرانسه را از دانشکده ادبیات مشهد گرفت. در این زمان پس از ازدواج، برای ادامه تحصیل در دانشگاه سوربن فرانسه نام‌نویسی کرد و با دریافت مدرک دکترای روان‌شناسی به کشور بازگشت.

دکتر برادران سال ۱۳۴۵ خورشیدی به عنوان مدرس دانشگاه همکاری‌اش را با دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد آغاز نمود و سال ۱۳۵۰ به عنوان استادیار روان‌شناسی، عضو رسمی هیئت علمی و سال ۱۳۷۸پس از ۳۲ سال تدریس از دانشگاه فردوسی بازنشسته شد.

در بحبوحه انقلاب در سال ۵۷ به فعالیت‌های انقلابی دانشگاه پیوست و پس از پیروزی انقلاب مدتی سرپرستی بنیاد مستضعفان خراسان به او واگذار شد. با دعوت آیت‌الله طبسی به آستان قدس رضوی آمد و از سال ۵۸ تا سال‌های اخیر عضو هیئت امنای آستان قدس بود.

او دراین باره گفته است:« همزمان با مسئولیت آیت الله واعظ طبسی در آستان قدس رضوی عضو هیأت امنای آنجا شدم و پس از دکتر عباس سعیدی رضوانی که رئیس کتابخانه بود، برای چهار ماه سرپرستی «کتابخانه مرکزی آستان قدس رضوی» را قبول کردم. با اصرار زیاد، به من پیشنهاد سرپرستی «بنیاد مستضعفان خراسان» داده شد؛ بنابراین آقای رمضان علی شاکری که توسط آقای علی امیرپور معرفی شده بود، جایگزین من در مدیریت کتابخانه آستان قدس رضوی شد و من به بنیاد مستضعفان رفتم.»مرحوم برادران از سال ۶۲ خورشیدی به عنوان معاون فرهنگی به کار اجرایی در آستان قدس رضوی پرداخت. ایشان در ایجاد یا گسترش بسیاری از مؤسسات فرهنگی آستان قدس رضوی مانند سازمان کتابخانه‌ها، موزه‌ها و مرکز اسناد، دانشگاه امام رضا(ع)، بنیاد فرهنگی رضوی، بنیاد پژوهش‌های اسلامی، مؤسسه چاپ و انتشارات، مؤسسه فرهنگی قدس، مرکز آفرینش‌های هنری و سایر مؤسسات نقش مؤثری داشته است.

وی ۱۲ آبان ۷۸ به سمت رئیس کتابخانه مرکزی آستان قدس رضوی منصوب و با تصویب چارت جدید ۲۷ شهریور ۸۲ در سمت رئیس سازمان کتابخانه‌ها، موزه‌ها و مرکز اسناد ابقا شد.

۲۲ مرداد مراسم بزرگداشت این فرهیخته نام آشنای مشهدی در دانشگاه فردوسی مشهد برگزار شد.

در ادامه برای ارج‌گزاری مقام علمی و فرهنگی دکتر برادران گفتارهایی از دکتر محمدمهدی رکنی استاد پیشکسوت دانشگاه فردوسی، دکتر محمدحسین پاپلی یزدی استاد پیشکسوت دانشگاه تربیت مدرس و دکتر محمدجعفر یاحقی استاد دانشگاه فردوسی مشهد را آورده‌ایم.

این گفتارها گوشه‌ای از خدمات و تلاش‌های او را در سال‌های حضورش در آستان قدس رضوی برای ما روشن می‌کند.

به یاد پدر/دکتر علیرضا برادران رفیعی، فرزند استاد

همّت رفیع

نوشتن درباره مرحوم پدرم جناب آقای دکتر علی محمد برادران رفیعی کار آسانی نیست. اگر بخواهم در یک جمله کوتاه ایشان را معرفی کنم، باید بگویم ایشان به معنای واقعی کلمه «مرد خدا» بودند. همه ما در طول زندگی از صفات انسان‌های بزرگ زیاد شنیده‌ و آنان را تحسین کرده‌ایم، ولی اغلب اوقات نمی‌توانیم خود مانند آنان عمل کنیم و آن ویژگی‌ها را مبنای رفتارمان قرار دهیم. علت آن است که نمی‌توانیم بر تمناهای نفسانی خود غلبه کنیم. ولی مرحوم پدر بزرگوارم از جمله معدود افرادی بودند که در غلبه بر نفس بسیار موفق بودند تا جایی که به جرئت می‌توان گفت جزو نوادر روزگار بودند.

ایشان مردی آرام و ساکت بودند و سخن ایشان عملشان بود. بسیار بی‌ادعا و فروتن بودند. با اینکه منشأ خیر و برکت فراوان برای جامعه بودند ولی حتی یک مرتبه از ایشان سخنی در تعریف و تمجید از خودشان نشنیدم. موقعیت برجسته اجتماعی به هیچ روی مایه فخر و مباهات ایشان نبود.

به امور مادی بسیار بی‌توجه بودند. با اینکه ثروت بسیار زیادی از پدر به ارث برده بودند همه را کنار گذاشتند و عمر پربرکت خود را وقف توسعه فرهنگی و اجتماعی ایران عزیز کردند. به همان حقوق دانشگاه قانع بودند و تا جای ممکن بابت مسئولیت‌های مختلف دیگری که بر عهده داشتند، وجهی دریافت نمی‌کردند. اگر هم با اصرار مبلغی دریافت می‌کردند آن را به سرعت وقف امور خیریه می‌نمودند. برای مثال، سال‌ها در آستان قدس رضوی و در سمت‌های مختلف خدمت کردند ولی بابت آن هیچ حقوقی نگرفتند.

ایشان فردی خیر بودند و این کار را بسیار بی سر و صدا و بدون غوغا انجام می‌دادند. حتی من در مقام فرزند ایشان از بیشتر آن خدمات بی‌اطلاع بودم. تنها یک مورد را برای نمونه بیان می‌کنم. زمین مسکونی را که دانشگاه فردوسی مشهد در اختیار بسیاری از استادان دانشگاه قرار داد و هم‌اکنون تعداد زیادی از استادان گرانقدر در آن ساکن هستند، به رایگان به یک نفر از کارمندان دانشگاه واگذار کردند.

به هیچ عنوان اهل پارتی بازی نبودند و تقریباً همه فامیل و دوستان ایشان می‌دانستند نمی‌توانند درخواستی شخصی از ایشان داشته باشند. البته اگر درخواست عام‌المنفعه و خیر بود، بی‌شک در انجام آن تلاش و کوشش فراوان داشتند، ولی اگر مزیت خاصی برای کسی ایجاد می‌کرد، به هیچ وجه آن را عملی نمی‌کردند. برای نمونه، زمانی که من دانش‌آموخته پزشکی عمومی شدم، با توجه به اینکه تازه متأهل شده بودم، از ایشان خواستم در صورت امکان با سفارش ایشان بتوانم طرح موظف پزشکان را در مکانی اطراف مشهد بگذرانم. ولی ایشان ضمن مخالفت، گفتند مانند سایر پزشکان به هر منطقه‌ای که وزارت بهداشت صلاح می‌داند بروید و خدمت کنید. بدین گونه، من برای طرح خود یک سال را در یکی از روستاهای دورافتاده و محروم نیشابور و ۶ ماه را در مرز ایران و افغانستان در شهر تایباد گذراندم و سپس، پس از شرکت در امتحانات دستیاری وارد دوره تخصص شدم.

به جرئت می‌توانم بگویم حتی یک مرتبه از ایشان بدی یا غیبت کسی را نشنیدم. طبیعی است هر فردی با مشغله‌های ایشان، موافقان و مخالفانی دارد، ولی من در مقام فرزند ایشان هیچ گاه نمی‌دانستم ارتباط ایشان با سایر افراد چگونه است.

اندیشمند متواضع/دکتر محمدمهدی رکنی یزدی، استاد پیشکسوت دانشگاه فردوسی

همّت رفیع

دکتر برادران عضو هیئت امنای آستان قدس بود و برنامه‌ریزی و توسعه مؤسسات فرهنگی به او سپرده شده بود که می‌بایست بودجه لازم به تصویب می‌رسید و در ایجاد مدارس و دبیرستان‌ها و دیگر مراکز آموزشی و فرهنگی هزینه می‌شد.

سابقه آشنایی من با مرحوم دکتر برادران به پیش از انقلاب اسلامی می‌رسد، ولی همکاری بیشتر و نزدیک ما به پس از تعطیلی دانشگاه‌ها و خدمت در امور فرهنگی آستان قدس رضوی مربوط می‌شود.

مثلاً از زمان تأسیس بنیاد پژوهش‌های اسلامی در سال ۱۳۶۳ که نمادی از همکاری حوزه و دانشگاه بود، هر دو عضو هیئت مدیره بودیم. اظهارنظرهای کوتاه که گاه با کنایه‌ای اَبلغ مِنَ التصریح گفته می‌شد، سخنش را حلاوت و طراوت می‌بخشید و راهگشا بود.

دکتر برادران عضو هیئت امنای آستان قدس بود و برنامه‌ریزی و توسعه مؤسسات فرهنگی به او سپرده شده بود که می‌بایست بودجه لازم به تصویب می‌رسید و در ایجاد مدارس و دبیرستان‌ها و دیگر مراکز آموزشی و فرهنگی هزینه می‌شد. وی مدت‌زمانی هم رئیس کتابخانه مرکزی آستان قدس بود با تعدادی از کتابخانه‌های وابسته در شهرهای دیگر و اسباب پیشرفت آن مرکز دیرینه‌سال را فراهم نمود.

با آنکه سال‌ها رئیس بود به یاد ندارم از خودرو مخصوص برای کارهای شخصی استفاده کرده باشد. بارها شاهد بودم با اتوبوس به منزل می‌رفت، چنان‌که صبح اول وقت با وسیله عمومی به محل کار می‌رفت.

مصاحبه‌های روزنامه‌ای و عکس گرفتن و شرح کارها را به‌جز در صورت نیاز خوش نداشت و به کارمندانش واگذار می‌کرد.
شرح خدمات فرهنگی -علمی شادروان دکتر برادران رفیعی فرصتی دیگر می‌طلبد. آنچه اینک گفتنی می‌دانم نام او است یعنی «علی‌محمد» و این سؤال که چرا طبق معمول

«محمدعلی» نشده است؟ توجیهی که به ذهن می‌رسد این است: با تأکیدی که بر ولای مولا علی(ع) شده، والدین آن مرحوم خواستند با مقدم داشتن نام «علی»، محبت امیرالمؤمنین(ع) را اظهار و نام و یاد «علی» را در دل او و دیگران متمرکز کنند.

این حدس را نام یکتا پسرش «علیرضا» (چشم‌پزشک متخصص) تأیید می‌کند؛ زیرا نام «علی» را در ابتدای اسم فرزندش هم می‌بینیم.
این نام‌گذاری انگیزه‌ای شد تا به یکی از صدها فضیلت و منقبت امام هُمام علی بن ابی‌طالب(ع) که کمتر شنیده شده اشاره نمایم و ثواب آن را به روان پاک آن روان‌شناس هدیه کنم.

دامنه عدالت علوی آن‌قدر گسترده است که به غیرمسلمان در کشور اسلامی هم می‌رسد. گزارش نقل‌شده از محدث معروف شیخ حر عاملی مدفون در صحن انقلاب در جوار حرم حضرت رضا(ع) ما را با واقعیتی شنیدنی آشنا می‌کند. با حذف زنجیره اسناد، عن محمد بن ابی‌حمزه عن رَجُلٍ بَلَغَ به أمیرالمؤمنین(ع)، قال: مَرَّ شیخٌ مکفوفٌ یسأل. فقال امیرالمؤمنین علیه‌السّلام: ما هذا؟ قالوا: یا امیرالمؤمنین، نصرانیُ. فقال أمیرالمؤمنین(ع): استَعمَلتُموهُ حتّی إذا کبرَ و عجَزَ مَنَعتُموهُ. أنفِقوا عَلیه مِن بَیتِ ‌المال، یعنی راوی از مردی می‌گوید که امیرمؤمنان(ع) به او رسید. پیرمرد نابینایی که گـــدایــــــــــــی می‌کرد [از جلو حضرت] عبور کرد. امام فرمود: این چیست؟ گفتند:‌ ای امیرمؤمنان، او [فقیر] نصرانی است. بعد، امیرمؤمنان – که درود خدا بر او باد – گفت: [در جوانی] او را به کار گرفتید و از وی استفاده کردید، چون پیر و ناتوان شد حقوق او را نمی‌پردازید. از بیت‌المال به او حقوق دهید.

نتیجه آشکاری که از آن حدیث موثق می‌گیریم این است که حقوق شهروندی برای مسلمان و غیرمسلمان که در ذمّه اسلام هستند مساوی است. نتیجه مهم دیگر بیمه بازنشستگی و از کارافتادگی است که باید برای همگان برقرار شود و از وظایف حکومت اسلامی است. اینجانب امیدوارم حاکمان مسلمان که نیت خیر دارند، موفق به اجرای چنان تعلیماتی شوند و به مصداق «وَ الذینَ جَاهَدوا فینَا لَنَهدیَنَّهُم سُبُلَنا» هدایت الهی شامل حالشان شود و راه درست برون‌رفت از دشواری‌ها را بیابند.

اسطوره‌ای ناشناخته/دکتر محمدحسین پاپلی یزدی، استاد پیشکسوت دانشگاه تربیت مدرس

همّت رفیع

دکتر برادران رفیعی یکی از استادان و فرهیختگانی بود که سال‌ها در عرصه فرهنگی و علمی فعالیت‌هایی ستودنی داشت.

شگرد اخلاقی بزرگ دکتر برادران دیده نشدن بود. او هرگز نخواست با سخنرانی، حضور در جلسات بزرگ یا مصاحبه و حضور در رسانه‌ها دیده شود. او هرگز اجازه نداد برایش بزرگداشت بگیرند و یا در جایی او را مطرح کنند. آنچنان کارش را می‌کرد که حتی مدیران میانی دستگاهش نقش او را در آستان قدس نمی‌دانستند.

تا آنجا که من می‌دانم دکتر برادران هرگز از دو جا حقوق نگرفت و اگر گرفت به دیگران داد. پس از آنکه از دانشگاه و آستان قدس بازنشسته شد، بانی خیر ساخت کتابخانه بزرگ و مجهز «کانون فرهنگی قلم» شد. این کار را با سرمایه «خانواده شگفتی» انجام داد. آقای مهندس هاشم شگفتی داماد ایشان است. دکتر مدیریت این مؤسسه را تا آخر عمر به عهده داشت. در سال ۱۳۹۵ به من گفت ۳۰ میلیون بابت ریاست کتابخانه به من داده‌اند، این پول در اختیار شما. پرسیدم با این پول چکار کنم؟ گفتند: کتاب چاپ کنید. گفتم با این بازار کتاب ممکن است پول برنگردد. فرمودند: نیت چاپ کتاب است. چهار کتاب به اسم کتابخانه قلم چاپ کردم.

دکتر برادران به درجات دانشگاهی اعتقاد نداشت. با وجود داشتن مقاله و کتاب و همه امتیازات دانشیاری و استادی هرگز فرم‌ها را برای ارتقا پر نکرد. حتی برای رسمی شدن در دانشگاه فرم‌ها را پر نکرد، دوست صمیمی و وفادارش دکتر رضا رزقی بدون اطلاع او این کار را کرد. او تا آخر استادیار باقی ماند، در صورتی‌که استادالاساتید بود. دکتر برادران برای دانشگاه مشهد هم خدمات بزرگی انجام داد. در تأسیس دانشکده علوم تربیتی و تکمیل دانشگاه نقش مهمی داشت. اما همت اساسی‌اش را در ایجاد تشکیلات فرهنگی آستان قدس گذاشت. او می‌دانست با ساختار موجود وزارت علوم و دانشگاه‌ها، در گذر دانشگاه از طفولیت به جوانی باید صبر بسیار داشت و به زمان زیادی نیاز است. او توانست ساختاری جدید در حد بلوغ برای تشکیلات فرهنگی آستان قدس ایجاد کند. در آستان قدس می‌توانست پیران باتجربه را کنار جوانان علاقه‌مند پرکار بچیند. در دانشگاه این کار شدنی نبود. ساختار نظام اداری و از جمله دانشگاه طوری است که تا واحدی به مرحله بلوغ می‌رسد، با تغییر مدیر، دوباره دوران طفولیت آن شروع می‌شود.

من نزدیک ۵۰ سال با دکتر برادران رفیعی حشر و نشر و به ایشان ارادت شاگردی داشتم، هرگز نشنیدم از کسی بد بگوید. بارها توسط من به مخالفان خودش به شیوه‌های مختلف کمک کرد. تازه من تنها یکی از افرادی بودم که کاری را به او می‌سپرد.

در اوایل تیر ۱۴۰۱ به کتابخانه مرکزی آستان قدس رفتم، با یکی از مدیران و تنی چند از متخصصان آن کتابخانه درباره دکتر برادران صحبت می‌کردیم. من گفتم: جمهوری اسلامی اگر ۱۰۰ نفر آدم مدیر فرهنگی مثل دکتر برادران داشت، وضع فرهنگی کشور خیلی بهتر بود. ناخودآگاه، همه جمع گفتند اگر فقط ۲۰ نفر مثل او بودند کارها گونه‌ای دیگر بود.

او در تمام دوران دانشگاهی و مدیریتش در یک خانه ساکن بود. وضع مالی پدرش خوب بود و میراث خوبی برایش گذاشت، اما او همیشه درآمد آن میراث را در راه خیر صرف کرد، برادرش حاج محمود هم این گونه است.

دکتر برادران یکی از اسطوره‌های ناشناخته این سرزمین است. شخصیت و اخلاق و شیوه مدیریت و سلوک او می‌تواند الگوی بسیار مناسبی برای مدیریت بهینه این سرزمین باشد. پیشنهاد می‌کنم دانشجویان مدیریت و اخلاق درباره زندگی و شیوه کار او پایان‎نامه و تز دکترا بنویسند.

مدیری دوراندیش/دکتر محمدجعفر یاحقی، استاد دانشگاه فردوسی مشهد

همّت رفیع

در قلمرو کتاب و قلم البته بازار قرآن‌های وقفی و در دوره‌های اخیر کتب ادعیه و زیارت‌نامه هم گرم بود.

این است که از قدیم، قرآن‌هایی که در حرم قرائت و فرسوده می‌شد در گوشه‌ای فراهم می‌آمد و همین هم شده بود هسته اولیه کتابخانه که با وقف و اهدای قرآن‌ها و کتاب‌های بسیار در طول تاریخ، به‌ویژه از دوره صفویه به بعد، بر تعداد کتاب‌های این گنجینه اضافه شد.

چرخ واقعی جریان‌های فرهنگی در آستان قدس از سال ۱۳۶۲ که تنی چند از دانشگاهیان متدین و قابل قبول آستین‌ها را برای کار علمی، البته در چارچوب منویات آستان قدس بالا زدند، به حرکت درآمد. زنده‌یادان عباس سعیدی، کاظم مدیرشانه‌چی، محمد واعظ‌زاده خراسانی، استادان دانشکده‌های ادبیات و الهیات مشهد و نیز دکتر محمدمهدی رکنی و علی‌اکبر الهی خراسانی از آن زمره بودند. در این جمع متدین و دلداده، دکتر علی‌محمد برادران رفیعی که به‌تازگی از مسئولیت‌های دانشگاهی کناره گرفته بود، نقشی عمده و کلیدی داشت که خیلی هم به چشم نمی‌آمد. او از سال‌های نخست دهه ۶۰ برای کارهای فرهنگی در آستان قدس دامن همت به کمر زد و با یارمندی افراد پیش‌گفته، ابتدا مؤسسه چاپ و انتشارات و همزمان بنیاد پژوهش‌های اسلامی را پایه‌گذاری کرد.

از اقدامات و کوشش‌های دکتر برادران برای تعریف و راه‌اندازی دیگر مؤسسات فرهنگی آستان قدس سخنی نمی‌گویم؛ برای آنکه همگان و دست‌کم آن‌ها که در جریان مسائل فرهنگی آستان قدس پس از انقلاب هستند، می‌دانند و یقین دارند اگر برادران رفیعی در آستان قدس نمی‌بود بدون شک چهره فرهنگی این نهاد مذهبی نه آنی بود که امروز هست. همگان می‌دانند آنچه در آستان قدس از نظر فرهنگی اتفاق افتاد چیزی بود که او توانست ایجاد کند، نه آنی که او می‌خواست اتفاق بیفتد. گرفت‌وگیرها و حد و مرزهای آستان قدس و ضرورت‌های ملازم آن هم بر کسی پوشیده نیست.

من در مرکز خراسان‌شناسی بیش از هرجا با دکتر برادران و خط مشی آرام و در عین حال پیش‌برنده او سر و کار داشتم. به گمانم وی در آن زمان عنوان معاونت فرهنگی آستان قدس را هم داشت. او هیچ‌وقت پایبند این عناوین نبود و برایش فرقی نمی‌کرد معاون باشد یا مشاور و یا اصلاً هیچ سمتی نداشته باشد. او می‌خواست کار کند، آن هم آهسته و پشت پرده، اصلاً در بند آن نبود آنچه می‌کند به نام چه کسی تمام می‌شود. دست آدم‌ها را می‌گرفت و راه را برای تشکیل یک نهاد یا مؤسسه هموار می‌کرد و ناگهان می‌دیدیم این یا آن مؤسسه تشکیل شد و کسی هم در رأس آن قرار گرفت و شروع به کار کرد. خراسان‌شناسی هم همین طور بی‌سروصدا تشکیل شد. من در یک اتفاق پیشنهاد آن را دادم، چند روز بعد گفتند: شما خودت مدیرعامل. دکتر برادران دست مرا گرفت و برد در دست قائم‌مقام آستان قدس گذاشت که من تا آن روز اصلاً ندیده بودم و او هم خواهی‌نخواهی ابلاغی صادر کرد، با هیئت مدیره‌ای که خود دکتر هم یکی از آنان بود. در نخستین جلسه هیئت مدیره که خواستیم رئیس هیئت مدیره انتخاب کنیم، هرکار کردیم نپذیرفت و به اصرار و پیشنهاد خودش یک تن دیگر به این سمت انتخاب شد. از آن پس، هر هفته در جلسات هیئت مدیره و جلسات مدیران آستان قدس که هر دو سه هفته یک بار تشکیل می‌شد او را می‌دیدم و به منش آرام و صلح‌جویانه او خو می‌گرفتم. هرگز ندیدم از چیزی روی در هم کشد. اگر از چیزی یا پیشنهادی خوشش نمی‌آمد هرگز نمی‌توانستی از چهره‌اش بفهمی چه فکری می-کند. وقتی نوبت به اظهار نظر او می‌رسید با لهجه غلیظ مشهدی می‌گفت: «اویم مشه، این هم درست است» و بعد نظر خود را ملایم و مستدل ابراز می‌کرد به‌طوری که آرام و بی‌چون و چرا به آن نظر منتقل و با او هم‌عقیده می‌شدی.

هیچ‌وقت به‌گونه‌ای عمل و یا طوری وانمود نمی‌کرد که مدیران فرهنگی چشم به پشتیبانی او بدوزند و خود کاری نکنند. هرکسی بایستی روی پای خودش می‌ایستاد و خودش گلیم خود و مؤسسه‌اش را از آب بیرون می‌کشید. در عین حال می‌دیدم گاهی حمایت‌های نامرئی او کار خودش را می‌کرد. یادش ماندگار باد!

خبرنگار: امید حسینی نژاد

انتهای پیام/

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.